مسعود نوذری را دایرةالمعارف آستان قدس مینامند زیرا در مدت ۲۵ سال خدمت رسمی در حرم امام رضا(ع) همراه بسیاری از شخصیتهای تراز اول کشوری، لشکری و مدیران آستان قدس رضوی بوده و نادیدهها و ناشنیدههای زیادی را دیده و شنیده، اما سینهاش مخزن اسرار و امانتدار حریم حرم بوده و است.
مسعود نوذری آخرین عکاس باشی رسمی آستان قدس رضوی است. مردی که در آستانه میان سالی با دنیایی از معرفت و عشق به امام هشتم از هنر عکاسی خود در بارگاه رضوی روایت می کند. او خاطرات زیادی از صحن و بارگاه حرم رضوی، زائران امام هشتم و وقایع تاریخی دارد. روایت های ناب مرد همیشه خادم امام هشتم را مرور می کنیم.
یک دعوت شیرین
از سال ۱۳۷۵ همکاری با روزنامه قدس را آغاز کردم و سر سفره کرامت امام رضا(ع) نشستم. زمانی که عکاس روزنامه بودم صفحه ای با محوریت امام رضا در چهارشنبههای هر هفته منتشر میشد که عکاس ویژه آن صفحه بودم، همکاری با این صفحه موجب شد تا با کار در فضای حرم بیشتر آشنا شوم. عکاسی در حرم برایم بسیار ارزشمند بود. با وجود محدودیتهایی که برای عکاسان بود من می توانستم آزادانه عکاسی کنم. علاوه براین، رویداد خبری دیگری نیز موجب شد تا برای عکاسی به حرم منتقل شوم. من که آرزوی خادمی حرم را داشتم به آرزوی خود رسیده بودم چون خادمی امام رضا آرزوی من بوده و هست. در بدو ورود به من گفتند هرچه بخواهید شخص تولیت به شما تقدیم میکند. من از ایشان خادمی امام رضا را درخواست کردم. چون آرزوی قلبی من بود، درخواست کتبی را خدمت مرحوم آقای طبسی تقدیم کردم که با موافقت ایشان به دربانی و کفشداری معرفی شدم و الحمدلله از سال ۷۹ تاکنون افتخار دارم در بخش کفشداری به زائران حضرت خدمت کنم. تمام این اتفاقات را لطف امام میدانم.
ثبت آیینهای حرم
در دوره خدمت در بخش عکس حرم چند دسته تصویر را ثبت کرده ام؛ عکسهای خبری، هنری، مستند سازی و عکس صنعتی برای آستان قدس رضوی. یکی از حوزه های مهم عکاسی در حرم ثبت مراسمها و آیینها مانند آیین خطبه خوانی، شام غریبان و غبارروبی بود که در متن خبر کاربرد داشت یا به صورت گزارش تصویری منتشر میشد. تصاویر هنری برای پوستر، ثبت در آرشیو و معرفی آستان قدس رضوی به مردم و توریستهایی که توفیق زیارت نداشتند، انجام میشد.
ثبت حالا روحانی و معنویث زائران خیلی زیبا بوده و هست زیرا آنها با تحمل سختی و بعد سفر به زیارت می آیند، چشمه زلال احساس هستند. از این روی ثبت اولین دیدار با گنبد و بارگاه یکی از بی نظیرترین لحظات عکاسی است.
من سعی کردم در سالهای خدمت آن لحظات ناب و ارادت زائر ثامن الائمه(ع) را ثبت کنم، تا دیگران نیز شاهد عشق خیل عظیم دوستداران حضرت باشند. نکته دیگری که در عکاسی به آن توجه داشتم این بود که همه برنامه زائر امام این است که خیلی سریع به روضه منوره برسد و زیارت کند، به همین دلیل توجهی به جزئیات اطراف خود ندارد. از همین رو تلاش کردم اماکنی را که در معرض دید نیست، به تصویر بکشم تا مردم از دیدن معماری نفیس این مکان مقدس بی نصیب نمانند.
ماجرای تعویض ضریح
یکی از مهمترین وقایع تاریخی که توفیق داشتم آن را در تاریخ آستان قدس ثبت کنم، تعویض ضریح مطهر حضرت بود که کار طراحی آن را استاد فرشچیان بر عهده داشت. اهمیت این واقعه تاریخی بسیار زیاد است چون ممکن است تا یکی دو قرن آینده چنین اتفاقی رخ ندهد و ضریح تغییر نکند. در آن ایام کف روضه منور را کاملا برداشته و آرماتوربندی و مستحکم کاری کردند. همچنین سرداب مقدس را نوسازی و سنگ کاری کردند. اگر به یاد داشته باشید داخل ضریح قبلی، ضریح فولادی قرار داشت و واقف آن گفته بود که ضریح باید فقط روی قبرمطهر باشد، از طرفی طول، عرض و ارتفاع ضریح جدید بزرگتر از ضریح فولادی بود بنابراین به لحاظ ظاهری و زیبایی مشکل ساز بود. این مساله شرایط کار را خیلی سخت کرده بود. بنابراین برای حل مشکل تولیت فقید پیشنهاد داد تا ضریح فولادی روی قبر مطهر در سرداب قرار بگیرد که کاری بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن به نظر می رسید. با توجه به حجم و اندازه ضریح فولادی و نیز مسیر متصل به سرداب، جابجایی بسیار سخت بود. به نظر من بخش جالب داستان همین است. وزن ضریح فولادی پنج تن است. و جابجا کردن آن بوسیله نیروی انسانی عملا ممکن نبود. بنابراین یک دستگاه جراثقال وارد قسمت روضه منوره شد، دورضریح را کندند تا جاییکه به سرداب مطهر برسد و بتوانند ضریح فولادی را مستقیما روی قبر حضرت در سرداب قرار دهند. به این ترتیب هم نیت واقف انجام شد و هم زیبایی ضریح جدید تحت الشعاع وجود ضریح فولادی قرار نگرفت. این یک رویداد تاریخی بود که من افتخار ثبت تصاویر آن را داشتم. یکی دیگر از اتفاقات نادر آن روزها پیدا شدن اشیاء تاریخی از اطراف قبر حضرت رضا بود. ظاهرا در گذشته مردم در پی جنگ و غارتها اموال خود را زیر خاک پنهان میکردند. افرادی که در آن ایام ساکن این منطقه بوده اند اشیاء قیمتی خود مانند سکه و جواهر را در اطراف مقبره امام رضا زیر خاک مدفون میکردند تا از غارت در امان باشد شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که آن را به امانت میسپردند. تمام آنچیزی که در آن ایام از زیر خاک بیرون آورده شد، توسط مأمور اداره نذورات ثبت میشد. اتفاق جالب دیگر این بود که در زمان کندن کف روضه منوره برای جابجایی ضریح فولادی، سنگ قبری از پایین پای حضرت بیرون آمد به تاریخ ۱۱۱۰ قمری که با خط طلا روی آن نام تولیت آن دوران حکاکی شده بود. با استعلام از آقای طبسی مقرر شد سنگ قبر در همان مکان بماند. بعد از انجام این مراحل کار، ضریح جدید نصب شد که امروز در معرض دید زائران حضرت قرار دارد.
ماجرای تعویض سنگ قبر هم شنیدنی است که قبل از نصب ضریح انجام شد. یک نکته ای را خدمت شما بگویم که قبر اصلی حضرت هفت متر پایین تر از ضریح است و با خاک و سپس سنگ خلج به بالا وصل می شود. روی سنگ خلج یک پلاک و اطراف آن سنگ مضجع قرار داشت. آن پلاک سنگ قبر اولیه حضرت رضا بود که با حضور مقام معظم رهبری غبارروبی شده و سپس سنگ مضجع جدید را نصب کردند. روزی که سنگ قبر اولیه یا همان پلاک را بر می داشتند تنها ۹ نفر در آنجا حضور داشتیم؛ مرحوم آیت الله طبسی، آیت الله راشد یزدی، من و آقای بزرگ نیا؛ فیلمبردار حرم و تعدادی محدودی از معتمدین. دوسه مرتبه سنگ برای نصب روی قبر مطهر تهیه شد ولی وسط کار می شکست. آنگونه که من شنیدم سنگی که روی قبر مطهر نصب شد را از دو بچه یتیم کرمانی خریداری کردند.
همه در پناه امن امام بودند
در پروسه ۵۵ روزه تعویض ضریح که همه به صورت شبانه روزی کار می کردند، من شاهد کار سنگین عمرانی جمعی بودم. کمپرسورها با تولید صدای زیاد در حال کار بودند، زمین کنده شد و دوباره سیمان ریخته و آرماتوربندی و بازسازی انجام گرفت. جالب اینکه در تمام این مدت هیچ اتفاقی برای کارگر یا افرادی که در آنجا حضور داشتند رخ نداد. نکته دیگر اینکه آیینه های قسمت روضه منوره به صورت طبیعی بر اثر گرما و سرما از از محل استقرار خود جدا می شوند و نیاز به مرمت دارند اما در آن مدت باوجود فعالبت کمپروسوها و لرزش مداوم زمین حتی یک تکه از آیینهکاریها جدا نشد.
عاشقانه هایی برای خلق آثار هنری
در آن ایام استاد فرشچیان؛ طراح ضریح مطهر،استاد موحد خطاط کتیبه های روضه منوره و تعدادی از هنرمندان اصفهانی حضور مستمر داشتند. خاطرم هست آقای موحد می گفت من مدتها بود می خواستم کتیبه ای که اکنون در روضه منوره موجود است، را بنویسم اما حس و حال آن بوجود نمی آمد. تا حال خوش معنوی به هنرمند دست ندهد نمیتواند اثری خلق کند که دلنشین باشد. من این حال معنوی و روحانی را در افراد زیادی که در حرم اثر هنری خلق کرده اند، دیده ام؛ اوایلی که به خدمت آستان قدس در آمده بودم هنرمندانی در حال انجام کاشیکاری و مقرنسکاری صحن امام بودند، مدام در حال ذکر گفتن بودند، کار را با وضو انجام می دادند. هنر آنها همراه با عشق و ارادت بود.
هشتِ آسمانی
ربع قرن از عمر خود را در خدمت به امام رضا(ع) گذراندم. همه تلاشم این بود که عشق در کارم جلوه کند. این عشق ریشه در علاقه ام به خدمت در حرم دارد. حضورم در حرم مطهر برکات زیادی در زندگی من داشت که اگر غیر از عنایت امام هشتم بود، بسیاری از رویدادهای خوب زندگی ام رخ نمی داد. یکی از این اتفاقهای خوب سفر به حج بود، ماجرا از این قرار بود که روزی برای عکاسی پایین پای حضرت مشرف شدم و در همان حال شروع کردم به دردو دل کردن و طلب حج! آن زمان آقای اکبرزاده از خدام هم شیفت پدرم در خدمت حرم، پیشنهاد کرد اگر میخواهی با ما سفر حج بیایی فردا گذرنامه ات را تحویلم بده. این در حالی بود که من اصلا گذرنامه نداشتم!
با عجله برای برای دریافت گذرنامه مراجعه کردم و چون متولد تهران بودم با تأخیر به دستم می رسید. اما به لطف خدا ۲۴ ساعته به دستم رسید و عازم سفر حج شدم. در سال اول حدود ۶۲ روز در مدینه به عنوان خدمه حج خدمت کردم. به همین ترتیب ۸ سفر حج مشرف شدم. کسی نداند، من که می دانم در چه شرایطی این توفیق نصیبم شد.
اتفاق شیرین دیگر، قرائت زیارت عاشورا در سرداب مطهر در ایام تعویض ضریح بود. در غبار روبی حس عجیبی به من دست می داد، مواقع زیادی بود که پشت دوربین اشک می ریختم و عکس می گرفتم. بعضی مواقع مناجات خالصانه برخی زائران من را منقلب می کرد و اشکم جاری می شد. همان عکسهایی که با دیده گریان و دل شکسته گرفتم بیشتر به دلم نشسته و دیده شده است.
بهترین عکسی که ثبت کردیم
آن تصویری که مورد پسند عموم مردم قرار گرفت، عکس درب طلای دارالسرور است. خاطره گرفتن این عکس بر می گردد به روزی که قرار بود ضریح مطهر غبارروبی بشود. منتظر بودیم که آقای طبسی برای غبارروبی مشرف بشود. در همان مدت انتظار چشمم به درب طلا افتاد که چقدر با آیینه کاری های نمای زیبایی دارد، خلاصه عکس را انداختم و در آرشیو نگه داشتم. تا اینکه بعد از مدتها قرار بود با همکاری موسسه آفرینش های هنری نمایشگاه عکس حرم بزنیم. چهل قاب عکس تدارک دیده بودند و ما ۳۹ تصویر آماده کرده بودیم. خلاصه یک عکس کم داشتیم و قرعه به نام عکس درب ارالسرور افتاد. اتفاقا همان عکس بیشترین بازخورد را ازسوی مردم داشت و یادداشتهای زیادی از واکنش مردم و بازدیدکنندگان به من رسید، مثلا یک نفر نوشته بود با دیدن این تصویر احساس کردم داخل حرم هستم و ... این بازخوردها باعث شد چند مرتبه دیگر همان تصویر را تکرار کنم. اما هیچکدام آن عکس اول نشد. عکس درب طلای السرور الان در ۲۵ کشور دنیا حضور دارد. در همه شهرها در ادارات، فرودگاه ها، مساجد بین راهی، بکگراند در برنامه های صدا و سیما و حتی مطب پزشکان مشاهده می شود. کسی که اثری را در کانون توجه قرار میدهد من هنرمند و عکاس نیستم، خود آقاست.
آقا در دل زندگی ماست
به یقین رسیده ام که حضرت کار من را دیده و اگر توانسته ام از سد مشکلات زندگی عبور کنم به واسطه همین توجه و عنایت حضرت است. همیشه فکر می کردم امام رضا حواسش به زندگی ماست اما امروز به این باور رسیده ام که آقا در دل زندگی ماست. اگر به گذشته برگردم دوباره همین مسیر را انتخاب می کنم. اینکه ۲۵ سال هر روز صبح قبل از شروع کار، چشمم به بارگاه امام رضا می افتاد و با سلام به حضرت، روزم را شروع می کردم چیزی نیست که بتوان آن را با دنیا عوض کرد.
نظر شما